«رمضان» در سنگر روایتها
اجتماعي
بزرگنمايي:
نسیم گیلان - نوجوان که بودم؛ کتاب «اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی» نوشته مرتضی سرهنگی را خواندم و نگاهم نسبت به دفاع مقدس شکل گرفت. سرهنگی در این کتاب به عنوان نویسنده و مصاحبهکننده، با دقت و حساسیت خاصی روایتها را جمعآوری و تدوین کرده است و تلاشش این بوده که اصالت و سادگی گفتار اسرا در لحن روایتها حفظ شود.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان
مصاحبهشوندگان هم از طیفهای مختلف هستند؛ از سرباز گرفته تا افسر. این تنوع، تصویری چندوجهی از جنگ ارائه میدهد و آن را برای مخاطب قابل فهم میکند. حالا بعد از سالها، شبیه به این روایتها را در برنامه تلویزیونی «جبهه» دیدم. روایتهایی که به واسطه سادگی و صمیمیت به دل مینشینند و شاید گاهی از حضور در کاروانهای راهیان نور، اثرگذاری بیشتری بر مخاطب داشته باشند. چون مخاطب بدون اینکه مغلوب فضای احساسی حضورش در سوسنگرد و دهلاویه و چذابه و … شود، روایتها را میشنود و میپذیرد.
رنگ رمضان، مشق مقاومت
«جبهه» انگار یک گوشه دنج در شبهای رمضان است؛ جایی که میتوانی چای تازهدم را دست بگیری، کنار پنجره افطار بنشینی و به حرفهایی گوش کنی که مثل باران بهاری، آرام و بیصدا، دلت را تر میکنند. مهمانانش، از آنها که مناجات میخوانند تا آنها که قصه زندگیشان را روایت میکنند، انگار از دل تاریخ و کوچههای شهر راهی خانهات شدهاند. یک شب صدای مداحی است که تو را به شبهای قدر میبرد، یک شب حرفهای کسی که با دستهای خالی، امید کاشته. شبی دیگر، داستان توکل و اعجاز است و شب بعدی، فداکاری و ایثار که حس غرور به تو میبخشد. این صداها، غریبه نیستند؛ انگار همیشه کنارت بودهاند.
«جبهه» بوی خاک جبههها را با عطر دلانگیز دعا مخلوط کرده. اینجا از مقاومت میگویند، اما نه فقط از جنگ؛ از مقاومت آدمها در زندگی، در برابر سختیها، در برابر فراموشی. این برنامه، رمضان را به چیزی بیشتر از یک ماه تبدیل میکند؛ به یک راه، یک مسیر.
نه دکور عجیب، نه حرفهای پیچیده. همهچیز در «جبهه» ساده است، مثل نان و پنیر سفره افطار. اما همین سادگی، تو را نگه میدارد، چون از دل آمده. هر چند بخشهای نمایشی «جبهه» این ویژگی را کمتر در خود دارند و گاهی به پاشنه آشیل برنامه بدل میشوند. صحبتهای کارشناسان برنامه هم گاهی تمرکز و حس مخاطب را بر هم میزند؛ چرا که «جبهه» یک تلنتشو نیست و حتی میشد گروه کارشناسی نداشته باشد.
چرا «جبهه» را از دست ندهیم؟
«جبهه» نمیخواهد فقط تماشاچی باشی؛ میخواهد همراهش شوی. دستت را میگیرد و میبرد پشت صحنه زندگی آدمهایی که شاید هیچوقت ندیدهای، اما حالا حس میکنی میشناسیشان.
چرا «جبهه» را از دست ندهیم؟ چون در این روزها که همهچیز بوی مادیات گرفته و ماشینی شده، «جبهه» لحظهای است برای مکثکردن. مثل یک دوست، آرام میآید و کنار سفرهات مینشیند. مهم است چون تو را یاد خودت میاندازد؛ یاد روزهایی که جنگیدی، روزهایی که نای مقاومت نداشتی اما امیدوار بودی و ایستادی، روزهایی که دعا کردی و حس کردی صدایت شنیده شده...
«جبهه» را باید دید، چون مثل یک نامه قدیمی است؛ بازش که میکنی، پر از حرفهای آشناست که مدتها منتظر شنیدنش بودی: یک حس خوب، یک هوای تازه، یک لبخند یا شاید یک بغض فروخورده.
اگر دلت برای حرفهای بیریا، برای لحظههایی که خودت باشی و خودت، تنگ شده، «جبهه» انتخاب خوبی است و حسش تا سحر با تو میماند.
چند روایت از جبهه
در یکی از قسمتها، احمد چلداوی، رئیس دانشگاه شاهد ماجرای جالب فرار از زندان بعثیها را تعریف کرد و گفت که برای تحقق این هدف به همراه 2 اسیر دیگر ابتدا از بیمارستان فرار کرد، سپس دژبانی اردوگاه عراقیها. بعد هم خودشان را در گودالی زیر خاکها دفن کردند و بعد از لو رفتن، تا یک قدمی اعدام رفتند و برگشتند...
در یک شب دیگر، سیدمحمد لالهزار، فرمانده قرارگاه نوح نبی از باران معجزهآسایی گفت که در عملیات طریقالقدس رخ داد تا رزمندگان بتوانند راحت به مقصدشان برسند.
راوی شبی دیگر تعریف کرد که در بیمارستان عراقی، عمویش را دید اما آنقدر چهرهاش بر اثر جراحت تغییر کرده بود که عمویش او را نشناخت! یک راوی هم از گیر افتادن در کمین کومله گفت و اینکه چطور پوست سرش را کندند و رگ دستش را زدند تا کمکم جان از بدنش برود و عبرت دیگر رزمندگان شود، اما به خواست خدا نجات یافت و زنده ماند.
نویسنده: محمد کلهر
کد خبر 6413951
-
جمعه ۱ فروردين ۱۴۰۴ - ۱۳:۴۶:۳۸
-
۶ بازديد
-

-
نسیم گیلان
لینک کوتاه:
https://www.nasimegilan.ir/Fa/News/808442/