نسیم گیلان
از یونس تبعید شده تا میرزا کوچک جنگلی!
يکشنبه 11 آذر 1403 - 16:51:44
نسیم گیلان - درحالی که نفسش به شماره افتاده بود و چند قدمی بیشتر تا مرگ فاصله نداشت، می‌گفت: «هوشنگ، هوشنگ کی فکرش را می‌کرد بعد از این همه جانی که برای این ملت کندم تهش یک آلمانی بشه آخرین رفیقم. هوشنگ دنیا عجب جاییه…»
میرزا سعی کرد با یادآوری خاطراتش به خود دلگرمی بدهد. تن یخ بود اما تلاش می‌کرد دل را گرم نگه دارد.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان
در میانه آن سرمای بی‌سابقه و عجیب و غریب در تالش او امید داشت با یادآوری خاطرات، جان سالم به در ببرد. سرما اما امان از میرزا و یارش گرفته بود. سرما سرعت گردش خون را کم و کمتر کرده و نفسش به شماره افتاده بود.
1299، وثوق الدوله که نخست‌وزیر ایران و از دولتمردان تأثیرگذار اواخر دوره قاجار بود، قصد داشت ایران را به انگلیسی‌ها بفروشد: «بنده عرض می‌کنم تاریخ عالم به ما اجازه می‌دهد هر دولتی که نتواند مملکت خویش را از سلطه و اقتدار دشمنان خارجی نجات دهد وظیفه ملت است که برای استخلاص وطنش قیام کند.» این جملات پرشور را کوچک جنگلی به نمایندگان بولشویک‌ها (یکی از دو شاخهٔ اصلی حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه) گفته بود.
سرما گردش خونش و تنفسش را آرام تر کرده بود. میرزا لرزید و و این بار به یاد قیامش افتاد، رؤیای جمهوری گیلان. ناگهان چشمانش باز شد، باز تر از هر زمان دیگری. بی‌رحم‌تر از سرما رفقای نیمه راهش بودند. آن‌ها را به یاد آورد. یاد آن‌ها، خاطراتشان، تک تکشان را به یاد آورد.
سوز سرما و یاد روزهای تلخ تمام دارایی او بود در آن لحظات چشمانش را بست. این بار اما بازشدنی در کار نبود. او چشمانش را از دنیا فرو بست. ما در این گزارش از انسانی سخن خواهیم گفت که اگر می‌دانست یکصد سال بعد هنوز هستند ایرانیانی که از او به عنوان قهرمان زندگیشان یاد می‌کنند. شاید می‌توانست آن شب سرد را دوام بیاورد و تاریخ سازی کند.
ما درد وطن داریم
میرزا یونس استادسرایی معروف به میرزا کوچک خان جنگلی، سرداری مبارز که به اندازه تاریخ معاصر این مملکت آدم ویژه ایست؛ و البته پر از ابهام و تاریخ. یونس سال 1259 در رشت به دنیا می‌آید. پدرش میرزا بزرگ بود و به همین خاطر او را میرزا کوچک صدا می‌کردند.
در یک سیر تاریخی یونس یا همان میرزا کوچک اول به میرزا کوچک خان مشهور شد و در ادامه نیز میرزا کوچک خان جنگلی شد. پسری مقتدر، با چشمانی آبی و چهره‌ای که همیشه تبسم داشت. و از نظر جامعه مردی با ادب و فروتن، مؤمن و طرفدار عدل و آزادی و حامی مظلومان بود. این صفات را اطرافیان میرزا کوچک خان به او داده بودند و با این صفات از او یاد می‌کردند. اما چه شد که میرزا کوچک خان نزد مردم به این صفات دست پیدا کرد.
میرزا اول به مدرسه دینی رفت و طلبه شد. همین پیشینه دینی و مذهبی او باعث شد نیروهای مذهبی ایران، نه امروز و دیروز در تمام دوران و تاریخش از میرزا کوچک خان جنگلی به نیکی یاد کنند: «چهره آن شهدا که یکی از عزیزترین عزیزامونه همیشه جلوی چشم ماست. بعضیاشون حتی گور ندارند. آن‌ها از ما پیشی گرفتند و به مقصد رسیدند. من و امثال من دنباله رو آن‌ها هستیم. ما با دولت وثوق الدوله جنگ داریم. ما نوکرای انگلیس با همه اجنبی پرورده‌ها جنگ داریم، ما درد وطن داریم، درد دین داریم ما از این راه برنمی‌گردیم و دست از استقامت برنمی‌داریم.»
در دوران تحصیل خود در حوزه علمیه قم میرزای داستان ما شیفته یکی از اساتیدش به نام خلخالی بود. او در خلال مباحث دینی‌اش مدام از مدینه فاضله‌ای صحبت می‎‌کرده که عاری از هرگونه ظلم و جور و فساد بوده است. سخنانش به جان میرزا می‌نشیند و مسیر زندگی او از اینجا به بعد شکل می‌گیرد. این اولین نقطه عطف میرزا کوچک خان جنگلی است.
آن زمان در روسیه چه می‌گذشت؟
انقلاب روسیه در سال 1905 میلادی اتفاق افتاد و حکومت در این کشور تبدیل به یک سیستم مشروطه شد. میرزا در این زمان جوان حدوداً 25 ساله‌ای بوده است. سال 1285 خورشیدی انقلاب مشروطه در ایران نیز پیروز می‌شود. مظفرالدین شاه قاجار فرمان مشروطیت را در این سال امضا می‌کند و البته همان سال گلچین روزگار کمی خوش سلیقه یا شاید بد سلیقه عمل می‌کند و گل عمر مظفرالدین شاه را می‌چیند. چند سال بعد انقلاب دیگری در روسیه اتفاق می‌افتد که آن را تبدیل به شوروی می‌کند.
انقلاب اکتبر 1917؛ این انقلاب در روزهای پایانی جنگ جهانی اول اتفاق می‌افتد یعنی در سال 1296 که میرزا حالا به سی و هفت سالگی رسیده است. در این بازه زمانی اتفاقات بسیاری برای جهان علی الخصوص روسیه یا همان شوروی، ایران، گیلان و میرزا کوچک خان جنگلی افتاد که او از پس این بالا و پایین‌ها بود که شد میرزا کوچک خان جنگلی.
این دو انقلاب تأثیرات مستقیمی بر کشور ما گذاشت. بعد از هر دو انقلاب 1905 و 1917 نیروهای روس وارد خاک ایران و مشخصاً گیلان می‌شوند. میرزای گیلک با اولین ورود روس‌ها به ایران یعنی در بیست و پنج سالگی‌اش اسلحه به دست می‌گیرد و با روس‌ها به مبارزه می‌پردازد که بتواند از ایران زمین محافظت کند.

نسیم گیلان

نقش میرزا در فتح تهران
آن زمان اخبار سینه به سینه نقل می‌شدند حتی رسانه کاغذی نیز وجود نداشت. همین اخبار موج تغییرات در روسیه، عثمانی حتی در هند مستعمره بریتانیا در کنار مطالباتی که سالیان سال در دل ایرانیان شکل گرفته بود باعث شکل‌گیری نهضت مشروطه شد. تأثیرات به قدری عمیق بود که یک سال بعد از به مشروطیت رسیدن روسیه، انقلاب مشروطه ایران پیروز شد. پس نتیجه اخباری که سینه به سینه نقل می‌شد و تأثیراتی که به جا می‌گذاشت شد قدرت گرفتن نهضت مشروطه و رشت شهر میرزا کوچک خان یکی از محورهای اصلی این نهضت بود.
بعضی از چهره‌های سیاسی مشروطه خواه مخالف شاه قاجار در شهر رشت یک کانونی به نام «مجلس اتحاد» را به راه انداختند. افرادی که عضو مجلس اتحاد بودند خودشان را «فدایی» خطاب می‌کردند. شعارهای فدایی همان چیزی بود که استاد میز را کوچک خان در گوش او زمزمه می‌کرد. پس میرزا کوچک خان جنگلی در آن دوران که هنوز طلبه بود در رشت به مجلس اتحاد ورود پیدا کرد و این اولین فعالیت سیاسی میرزا شناخته شد. مجلس اتحاد از اقشار و اصناف مختلف نیرو گرفته بود اما میرزا قصد داشت یک گروه مجزا هم برای روحانیون شکل بدهد.
انقلاب مشروطه در سرتاسر ایران و با محوریت پایتخت یعنی تهران به پا بود. میرزا که متأثر از این انقلاب بود سعی می‌کرد نسخه بومی انقلاب مشروطه را در رشت پیاده کند و این کار را انجام می‌داد. طولی نکشید که مظفرالدین شاه قاجار اولین شاه مشروطه ایران جان به جان آفرین تسلیم می‌کند و قدرت را به دست محمدعلی شاه قاجار، یک شاه ضد مشروطه می‌دهد.
جدال بین محمدعلی شاه قاجار و مشروطه خواهان از ابتدای تاج‌گذاری‌اش آغاز شد. مجلس ملی به دستور شاه قاجار، محمدعلی شاه به توپ بسته و حالا دوران استبداد صغیر در ایران زمین آغاز می‌شود. مشروطه خواهان مجدد مبارزات خود را آغاز می‌کنند که در آخر نیز تهران را فتح می‌کنند و محمدعلی شاه قاجار به روسیه پناهنده می‌شود. روسیه به دلیل پناه دادن به شاه قاجاری که مجلس را به توپ بسته بود از چشم مشروطه خواهان می‌افتد.
در تمام این مدت میرزا کوچک خان به عنوان یکی از سرداران مشروطه جانفشانی‌های زیادی کرده بود. زمانی که بنا بود استبداد صغیر شکسته شود و مملکت بازهم به دست مشروطه خواهان بیفتد، آن‌ها «سردار افخم» حاکم گیلان را به قتل می‌رسانند و کنترل ادارات و سربازخانه‌های رشت را خودشان به دست می‌گیرند و به طرف تهران راه می‌افتند. در مسیر فتح تهران مشروطه خواهان گیلان نقش مهمی ایفا کردند. فرمانده لشکر مشروطه خواهان گیلان نیز میرزا کوچک خان بود.

نسیم گیلان

یونس قصه به کنعان بازگشت
تهران فتح شد اما محمدعلی شاهی که به سفارت روسیه پناهنده شده بود، دست از قدرت برنمی‌داشت و او در سال 1290 دوباره عزم برگشت به ایران را می‌کند. به دنبال همین، هوادارن ترکمن خودش را بسیج می‌کند تا طغیانی را به پا کنند. باز هم میرزا کوچک خان که در آن زمان سی سال سن داشت داوطلب شد تا جلوی ترکمن‌ها را بگیرد.
اوضاع برای میرزا خیلی خوب پیش نمی‌رود و او در منطقه «گمیش تپه» با گلوله ترکمن‌ها زخمی می‌شود. به دلیل عمق جراحت میرزا او را از ایران خارج می‌کنند و به باکو و بعد هم تفلیس می‌فرستند. میرزای زخم خورده از سلسه قاجار چند ماهی مشغول مداوا بوده تا بتواند دوباره سرپا شود. زمانی که شورش حامیان محمدعلی شاه قاجار به کلی سرکوب شد، حال میرزا هم خوب شد و به ایران بازگشت. با شکست حامیان محمدعلی شاه روس‌ها دنبال بهانه‌ ای بودند تا از مشروطه خواهان انتقام بگیرند تا به منفعت خودشان یعنی به دست آوردن ایران برسند.
زمانی که یک آمریکایی به نام «مورگان شوستر» به عنوان مستشار مالی به رئیس خزانه داری ایران منصوب می‌شود، بهانه‌ای به دست روس‌ها می‌افتد که وارد خاک ایران شوند و آشوبی به پا کنند. یکی از نتایج این آشوب بعد از ورودشان به ایران بازداشت یکی از رهبران مشروطه خواه گیلان، رهبری اسم و رسم دار و البته زخم خورده به نام میرزا کوچک خان بود.
سال 1291 میرزا به دست روس‌ها اسیر می‌شود. او اول به قم و بعد به تهران تبعید شد. میرزا کوچک خان تا دو سال بعد حتی اجازه ورود به گیلان را هم نداشت. سال 1293 یونس قصه ما به کنعان بازگشت. او دوباره اجازه پیدا می‌کند تا به شهر و دیارش بازگردد و هوای مرطوب گیلان را نفس بکشد.
کمیته اتحاد اسلام و نهضت جنگل
سال 1294 فرا می‌رسد. این بار میرزا و یارانش تشکیلاتی با نام هیئت «اتحاد اسلام» راه اندازی می‌کنند. این هیئت تشکیل شده بود از هفده روحانی که قصد داشتند رشت را علیه قوای روس متحد کنند. رهبر این هیئت هم میرزای سی و پنج ساله بود که شعار «خدمت به اسلام و ایران» را برای خود انتخاب کرده بودند.
روستایی به نام «کسما» که از توابع فومن بود را به عنوان مرکز خودشان قرار دادند. اعضای این هیئت به بیست و هفت نفر نیز ارتقا پیدا می‌کند و نام هیئت را به «کمیته اتحاد اسلام» تغییر می‌دهد. در ادامه نفوذش را به بخش‌های وسیعی از گیلان مثل مازندران، طارم، آستارا، طالش و تنکابن گسترش می‌دهد.
از یک طرف نیروهای روس در شمال ایران برای به دست آوردن آذوقه به سراغ کشاورزان و دامداران و تجار و کسبه می‌رفتند و به آن‌ها تعدی می‌کردند؛ از طرفی دیگر نیز کمیته میرزا و دوستانش در برابر این ظلم و ستم ایستادگی می‌کردند. در آخر نیز این کمیته بین مردمان شمال ایران محبوب و محبوب‌تر شد. اسمش نیز میان مردم تغییر پیدا کرد. براساس اقداماتی که این کمیته انجام داد مردم شمال ایران اسم این کمیته و اعضایش را به نام امروزی‌اش یعنی «نهضت جنگل» تغییر دادند.

نسیم گیلان

آخرین یاور…
گذشت و گذشت. کار جمهوری گیلان دیگر تمام شده بود و فقط میرزا کوچک خان مانده بود. او همراه با آخرین یار و یاور خود در جنگل‌های گیلان به فرار ادامه می‌داد. آخرین همراه میرزا، گائوک آلمانی معروف به هوشنگ کسی که شیفته میرزا بود و نقش مترجم او را هم ایفا می‌کرد، بود.
این دو تصمیم به فرار می‌گیرند و نزد «عظمت فولادلو» حاکم وقت خلخال می‌روند. حاکم خلخلال تنها کسی بود که از میرزا حمایت می‌کرد. آن‌ها به سمت کوه‌های تالش حرکت کردند و در همین حال گرفتار برف و بوران شدید شدند.
سرانجام زیر فشار برف و سرما روز جمعه یازدهم آذرماه سال 1300 درحالی که میرزا کوچک خان جنگلی هوشنگ را روی شانه‌هایش حمل می‌کرد از پای درآمد. هوشنگ که سعی داشت جسد میرزا را به خلخال برساند حریف آن سرما و برف نشد و جسد هوشنگ هم کنار جان بی‌جان میرزا کوچک خان جنگلی پیدا شد.
شد به اقبال شهنشه ختم، کار جنگلی
جنگل از خلخال و طارم امن شد تا انزلی
دولت دزدان جنگل سخت مستعجل فتاد
دولت دزدی بلی باشد بدین مستعجلی
ملک الشعرای بهار ‌
کد خبر 6303256

http://www.gilan-online.ir/fa/News/791889/از-یونس-تبعید-شده-تا-میرزا-کوچک-جنگلی!
بستن   چاپ