نسیم گیلان

آخرين مطالب

کتاب «من زینب تو هستم» منتشر شد مقالات

کتاب «من زینب تو هستم» منتشر شد
  بزرگنمايي:

نسیم گیلان - مهر / کتاب «من زینب تو هستم» خاطرات شفاهی «عالیه نامدار فرزانه اقدم» خواهر شهید «رستم (سعید) نامدار فرزانه اقدم» از برادر خود است که به قلم «معصومه محمدی» توسط انتشارات «27 بعثت» منتشر شد.
این کتاب در 15 فصل تنظیم شده و در انتهای کتاب نیز وصیتنامه شهید به‌همراه تصاویر و اسناد منتشر شده است.
در بخشی از این کتاب آمده است؛
با وجود گرمای زیاد عزم جزم کردم و به راه افتادم. به خیابان که رسیدم، صدای مارش نظامی به گوشم رسید. از تهِ دلم صدام را لعن کردم. اگر جنگ نبود، من با این وضعیت و با سه بچه قدونیم‌قد، در این گرمای هوا زیر باد پنکه می‌نشستم و غم فراق برادر نداشتم. دَمِ درِ مسجد رسیدم و منتظر مینی‌بوس ماندم. کنار خیابان، بچه‌ها مشغول بازی شدند. من هم خیره به درِ مسجد شدم و در دل دعا کردم.
جوان‌های رزمنده گردِ شخصی جمع شده بودند و صحبت می‌کردند. بعد از پراکنده شدن، دیدم که آن شخ، پسر همسایه ماست؛ آقا رضا چراغی. چندان مراوده‌ای با خودش نداشتیم، اما با مادر و زن‌برادرهایش دوست بودم. جوان پاک و شریفی بود. تا جایی هم که خبر داشتم، مرتب در جبهه بود. باعث تعجب بود که به خانه برگشته. چشمم که به پای شکسته و گچ‌گرفته‌اش افتاد، حدس زدم که حتماً به‌خاطر پای شکسته به تهران آمده. با دیدن آن جوانان رزمنده، عذاب وجدان گرفتم. آنها هم مادر، خواهر، زن و بچه چشم‌انتظار داشتند. آنها هم زخمی شده بودند...
جایی جز مسجد نداشتم که نگاه کنم. طرف دیگر مردم مهربانی را دیدم که برای جبهه و پشت جبهه زحمت می‌کشیدند. کمک‌های جبهه را جمع‌آوری می‌کردند. زنی را دیدم که چند کمپوت را به مسجد تحویل داد تا به جبهه برسانند. به این فکر می‌کردم که مردم چقدر متحد شدند. از سرووضعشان معلوم بود که متموّل نیستند. اگر متموّل بودند، چه می‌کردند؟ صدام به خواب هم نمی‌دید مردم اینقدر متحد شوند و جوانانی هم که در ظاهر و باطن انقلابی نبودند، رزمنده شوند.
در همین فکر و خیال‌ها بودم که بوق تاکسی هوشیارم کرد. گفتم: «جوادیه؟» ایستاد و سوار شدیم.
از تاکسی پیاده شدم. حدس زدم که سر ظهر سعید در مسجد باشد. غیر از ساعت نماز هم در خانه نبود و مرتب توی مسجد بود. یک‌راست به آنجا رفتم. در جمع دوستان جدیدش من را دید و به‌سمتم آمد. گفت: اینجا چیکار می‌کنی؟ اومدی برای کمک؟
_داداش! خدا خیرت بده! یکی بچه‌های منو نگه داره، کمکم می‌کنم، اما الآن با خودت کار دارم. می‌خوام تو خلوت باهات صحبت کنم. بچه‌ها همینجا سرگرم‌ان. بیا؛ چند دقیقه بیشتر طول نمی‌کشه.
_چشم باجی! برو خونه می‌آم.
با تشر گفتم: «گفتم که نمی‌خوام کسی بفهمه!»
تعجب کرد و پرسید: «مگه چی می‌خوای بگی؟ باشه. سراپا گوشم. بفرما!»
به گوشه‌ای رفتم. او هم دنبالم آمد. صدایم را صاف کردم و بی‌مقدمه رفتم سرِ اصل مطلب. گفتم: «می‌خوای بری جبهه؟»
سکوت کرد. از او پرسیدم: «دَرست چی میشه؟ مگه نمی‌خواستی بری دانشگاه؟»
خون‌سرد جوابم را داد و گفت: «چیزی نمونده دیپلممو بگیرم. امتحاناتمو دادم. کارنامه هم تا چند وقت دیگه به دستم می‌رسه. دانشگاه هم، الآن تعطیله. اگه بازم بود، عجله‌ای نداشتم. بعد از جنگ هم میشه رفت دانشگاه.»
دیدم این بهانه به درِ بسته خورد. از درِ دلواپسی‌هایم وارد شدم. گفتم: «خب؛ درس هیچی! تو فکر ما رو نکردی؟ مگه نمی‌دونی وضعیت خونه چطوره؟ ما داغ‌داریم. طاقت دل‌نگرونی و چشم‌انتظاری یا زبونم لال! داغ دیگه‌ای رو نداریم.»
سرش را پایین انداخت. احساس کردم که حرف‌هایم رویش اثر کرده که چیزی نمی‌گوید. ادامه دادم و گفتم: «داداش! اگه تو بری، ننه میشه اسفند روی آتیش. ننه بعد از شهادت محمد، قصد کرده هیچ‌وقت به سرش حنا نذاره. حالش بده و امیدش به توئه. بری، چیکار کنه از نگرانی؟ اصلاً بمون همینجا و کارهای پشت جبهه رو انجام بده. بالاخره، توی تهران هم برای کمک کار زیاده.»
سرش را بالا آورد و با ناراحتی گفت: «عالیه! من باید برم!»
_زهی خیال باطل؛ منو باش! فکر کردم که حرفم روت اثر گذاشته! تو که حرف خودتو می‌زنی! آخه چرا باید بری؟
سرش را به تأسف تکان داد. نگاهم را به سمت دیگری بردم که لب تر کرد و گفت: «تقصیر ندارین! نشستین اینجا و خبر ندارین توی جبهه چه خبره؟! وقتی یاد شهدا و مجروحین می‌افتم، جگرم خون می‌شه. همین فتح خرمشهر، کلی خون براش ریخته شد. من و امثال من باید بریم و دفاع کنیم. بذار خیالتو راحت کنم. هیچ‌وقت به اندازه الآن برای جبهه رفتن مصمم نبودم.»
سکوت کرد. بار دیگر به صورتش نگاه کردم. صورتش خیس اشک شده بود. از دیدن حالش خیلی ناراحت شدم و گفتم: «حالا برای چی گریه می‌کنی؟»
صورتش را پاک کرد و گفت: «آمبولانس که برای بردن مجروح‌ها می‌اومد، یکی می‌گفت: دستم. اون یکی می‌گفت: پام. دسته‌دسته گلا پرپر نشدن که من بشینم اینجا و دست روی دست بذارم. اینا رو نمیگم که نگران‌تر شی. برای اینه که بدونی، دِین به گردنمه. اصلاً وظیفمه که برم.»
با شنیدن حرف‌هایش، به او حق دادم. احساس کردم که چقدر خودخواهم. من که با چشم خودم ایثار و شهادت رزمنده‌ها را دیده بودم، نباید خودخواهی می‌کردم و مانعِ رفتن برادرم می‌شدم. حتی نباید دلش را می‌لرزاندم. شرمنده شدم. گفتم: «خداحافظت باشه. ببخش منو. ناراحتت کردم.»
گویی خیالش از بابت من راحت شده بود، گفت: «نه آبجی! منم می‌دونم به شما سخت می‌گذره. شما ببخش. تاریخ اعزامم مشخص بشه، به زینب‌ننه و آقا هم می‌گم. برو خونه، بچه‌ها رو می‌برم باغ می‌گردونم. بعد می‌آییم خونه…»»

لینک کوتاه:
https://www.nasimegilan.ir/Fa/News/809359/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

حال سومین دریافت کننده پیوند کلیه خوک خوب است

یک فن ساده خیاطی هم یاد بگیریم

مهار کامل آتش سوزی امامزاده ابراهیم شفت/ اسکان اضطراری 9 خانوار

مداوای 21 مصدوم حادثه آتش‌سوزی امامزاده ابراهیم (ع) شفت

اقامه نماز عید سعید فطر_ لاهیجان

ترافیک محور قزوین - رشت پرحجم اما روان است

آتش‌سوزی شدید در بازار امامزاده ابراهیم شفت

آتش‌سوزی در شفت مهار شد

13 فروردین باران می آید؟/ جدول پیش‌بینی آب و هوا در 3 روز آینده تهران و رشت و مشهد و تبریز

ترافیک سنگین در جاده‌های ورودی گیلان + آخرین وضعیت ترافیکی جاده های گیلان

سرمربی مس رفسنجان استعفا کرد

جزئیات آتش‌سوزی شدید در منطقه زیارتی گیلان + فیلم

ورود بیش از یک میلیون و 323 هزار خودرو به گیلان؛ تردد روان است

متوسط تردد ساعتی 769 خودرو در محورهای گیلان

پنجمین کتاب از مجموعه‌ای پرطرفدار در دستان مخاطبان

12 فروردین و اهمیت بازخوانی حقوق اساسی جمهوری اسلامی

ضیافت افطاری برای پذیرایی از گردشگران در اسکله منطقه آزاد انزلی

دانشمندی که به هوش مصنوعی، خواندن و نوشتن دی‌ان‌ای آموخت

مسئولان برای ثبات قیمت‌ها تلاش کنند

2 مدرسه برای اسکان حادثه دیدگان امامزاده ابراهیم تعیین شده است

اختصاص 2 مدرسه برای حادثه‌دیدگان حریق دهکده چوبی امامزاده ابراهیم شفت

آتش سوزی امامزاده ابراهیم شفت مهار شد

اختصاص 2 مدرسه برای حادثه‌دیدگان حریق امامزاده ابراهیم شفت

ترافیک در جاده‌های ورودی گیلان پرحجم است

بازگشایی آزادراه منجیل - رودبار/ تردد جنوب به شمال چالوس ممنوع شد

باز هم آتش، باز هم ویرانی/ بازار امامزاده ابراهیم شفت در آتش سوخت

ورود و خروج 2 میلیون و 571 هزار خودرو در گیلان ثبت شد

بر من گذشت یک رمضان دگر! بگو؛ آیا پسند چشم تو این‌بار بوده‌ام؟

آتش تاکنون به 45 واحد تجاری و مسکونی خسارت وارد کرد

21 نفر در حریق امامزاده ابراهیم شفت مصدوم شدند

آموزش یک بازی حرکتی جالب برای بچه ها

روستای امامزاده ابراهیم شفت دوباره آتش گرفت!

آزادراه منجیل_ رودبار بازگشایی شد

پیش بینی آب و هوای گیلان برای فردا سه شنبه 12 فروردین 1404

شعرخوانی زیبا از رشید کاکاوند

ترافیک پرحجم در جاده‌ی ورودی گیلان

سوغاتی‌های «جیمز وب» از فضا برای ما چه بوده است؟

منظومه شمسی از چشم «کاوشگر خورشیدی پارکر»

اقامه نماز عید سعید فطر در رشت + فیلم

اطفای آتش در امامزاده ابراهیم شفت/ 7 بلوک سوخت

دومین آتش‌سوزی شدید در بازار امامزاده ابراهیم شفت

آتش‌سوزی شدید در منطقه زیارتی گیلان/ 45 واحد بازار امامزاده ابراهیم شفت سوخت + عکس ها

آزادراه منجیل-رودبار بازگشایی شد/ تاکید معاون وزیر راه و شهرسازی برای ایمنی بیشتر

آتش‌سوزی گسترده در بازار امامزاده ابراهیم شفت؛ خسارت‌های مالی و فرهنگی بدون تلفات جانی

آتش‌سوزی در بازار امامزاده ابراهیم شفت؛ 45 واحد در آتش سوخت + فیلم و عکس

تقویم جلالی یکی از مهم‌ترین دستاوردهای علمی خیام است

نماز عید سعید فطر در شهرهای مختلف گیلان

9 بلوک تجاری و مسکونی امامزاده ابراهیم طعمه حریق شد

برگزاری کنسرت رایگان " محمود فرضی نژاد " در جزیره استخر لاهیجان

تصادف شدید جک و مینی بوس در شهر شمالی