بزرگنمايي:
نسیم گیلان - سه سال پیش، در پانزدهم دی ماه 1400، یک تیم حرفهای از گروگانگیران با پیشینه روابط خانوادگی در محله یخسازی رشت، یک خانواده 9 نفره را به گروگان گرفتند. این گروه با استفاده از شگردهای پیچیده و فریبکارانه، اعضای خانواده را اسیر کرده و به مدت نزدیک به 3 سال آنها را در منزل شخصیشان در منطقه منظریه زندانی کردند.
این گروگانگیری که با اقدامات مافیایی همراه بود، باعث ترس و نگرانی شدید در منطقه شد.
ربایندگان با مدیریت دقیق و برنامهریزی شده، توانستند طی 29 ماه اعضای خانواده را با استفاده از داروهای روان گردان، خواب آور و شکنجه های غیرانسانی از مسیر طبیعی زندگی منحرف کنند. این تیم با طراحی از پیش تعیینشده و هماهنگیهای سازماندهیشده، علاوه بر حبس و آزارهای جسمی و روانی، به طور سیستماتیک اقدام به انتقال قانونی اموال منقول و غیرمنقول خانواده کردند. به گونهای که هیچ شکی در روند انتقال این اموال به نهادهای قانونی باقی نماند و انتقالات بهظاهر قانونی و بدون هیچگونه تردید صورت گرفت.
گفتگو با مرد خانواده که از دشمنی یک آشنا گفت روایت آقای علمخواه، سرپرست خانواده: زن سرکردهی گروگانگیران آشنا بود. مادر همسرم سالها در همین خانهای که ساکن هستیم مراسم مذهبی در اعیاد و سوگواریها برگزار میکرد. این زن هم حدود 13 سال همراه مادرش در این مراسم حاضر میشد، البته دختر کمتر و مادرش بیشتر رفت و آمد داشت.
اما اواخر دیماه سال 1400 این زن گروگانگیر با ارسال پیغامی به همسرم، او را به منزلی دعوت کرد. همسرم هم بر اساس آشنایی قبلی، اعتماد کردند و روز پانزدهم بهمن سال 1400 راهی منزل مذکور در محلهی یخسازی رشت، کوچهی حقدانی شد. زن گروگانگیر به همسرم گفته بود؛ که خانهی مذکور منزل یکی از همکاران من است که البته نبود و بعدا متوجه شدیم آنجا را اجاره کرده بودند. با این اوصاف همسرم همراه مادرش، راهی نشانی مذکور شدند. نیم ساعت بعد، همسرم پیام داد که مادرم خوابیده و من هم حال مساعدی ندارم.
نگران شدم و رفتم دنبالشان. زمانی که وارد آن خانه شدم، همسرم را در حالت نیمههوشیار دیدم که به دیوار تکیه داده؛ به سراغ مادر همسرم رفتم و هر چه ایشان را تکان دادم، بیدارنشد. زنگ زدم به اورژانس115 اما قبل از رسیدن اورژانس، دو گروگانگیر دیگر که مرد بودند وارد شدند و با قمه به سوی من حمله کردند. من در همان شرایط حمله و دعوا و درگیری متوجه شدم اورژانس رسیده اما زن گروگانگیر و همدستشان از پنجرهی ساختمان، اورژانس را دست بهسر کردند وگفتند که مشکل حل شده است.
آنها گفتند؛ 150 میلیون تومان از کارتتان برداشت کردیم و به عدهای دادیم که اگر شما را ول کردیم و کاری علیه ما انجام دادید آنها بیایند و شما را بکشند. گفتیم هیچکاری نمیکنیم. شما فقط آزادمان کنید و به بچه ها آسیب نزنید، ما هیچ اقدامی علیه شما انجام نمیدهیم.
زن گروگانگیر، تمام مدت با خواهر همسرم پیامک رد و بدل میکرد و به او میگفت: بچه ها مبتلا به کرونا شدند و من مشغول پرستاری از آنها هستم. خواهر همسرم هم با تصور اینکه آن خانم گروگانگیر آشناست و به سبب اطمینانی که ایجاد شده بود، حتی فکرش را نمیکرد که آن زن در حال فریب دادن اوست و چنین حادثهای را برای ما ایجاد کرده است.
در ادامهی ماجرا، زن گروگانگیر طبق نقشههای شوم خود، خواهر همسرم را به همان منزل فراخواند و همان بلایی را که بر سر ما آورده بودند، بر سر او آوردند و از گوشی او به برادر همسرم پیام دادند که بیا به دنبالم و این چنین برادر همسرم را هم به آن منزل کشاندند و متاسفانه همان بلا را با شدت چندین برابر بر سر او آوردند.
من یک زمانی چشم خود را باز کردم و دیدم همهی ما 9 نفر در سوییت خانهی خودمان هستیم. موبایلهایمان را گرفته بودند و به ما قرصهای روانگردان و خوابآور قوی میدادند، به طوری که حال همسرم رو به وخامت رفته و حتی طوری شده بود که به زور بیدارش میکردند و چند قطره آب در گلویش میریختند و همسرم مجددا بیهوش میشد.
مثلا هر 20روز یکبار میگذاشتند نیم ساعت استحمام کنیم. پنجرههای خانه را با پتو پوشانده بودند و فضای خانه کاملا بسته بود. هیچ هوایی وارد خانه نمیشد و روز و شب را هم نمیدیدیم و در سرویس بهداشتی از پشت هواکش که مقداری دید داشت، متوجه روز و شب میشدیم. آنها مدتی بعد اقدام به نصب دوربین مدار بسته کردند که ما را رصد کنند تا اگر کوچکترین حرکتی داشته باشیم از طریق آن دوربین بازنگری کنند و بعدا ما را کتک بزنند و به اشکال مختلف تهدید روحی و روانی کنند.
آنها غذای خودشان را از بیرون تهیه میکردند و طبق مدارک و پیامکهایی که رد و بدل کردند و موجود است، غذا را از جاهایی مانند رستوران محرم یا شکم الملوک میگرفتند و برای ما از نانوایی لواشی محل بدون اینکه کارت بکشند با پول نقد 300تا 400 نان لواش میخریدند. خوردن نان اجباری بود و هر کس نمیخورد یا بهانهای میگرفت سفره را جمع میکردند و یا آن فرد را تنبیه میکردند.
آنها سابقهدار بودند و هیچ ترسی از کسی نداشتند. آنها با تهدید و ضرب و شتم و اجبار از همهی ما وکالت گرفته بودند. قسمت اعظم اموال به اسم همسرم بود و بخشی متعلق به پدر همسرم و قسمتی هم به برادر همسرم تعلق داشت. گروگانگیرها برای گرفتن وکالت دست و پای همه را بستند و …
روایت پدربزرگ خانواده
پس از آزادی ما از تمام همسایهها و مغازهدارن محل پرس و جو کردند و به آنها گفتند که چطور ممکن است کسی به آن گروگانگیرها شک نکرده باشد، آن هم وقتی که در این خانه به طور مشکوک رفت و آمد میکردند؟ چرا اهالی محل اطلاع رسانی نکردند؟ واقعا جای تاسف دارد و البته چرا نهادهای شهروندی تا کنون برای دلداری ودلجویی ما نیامدند؟ مگر ما حقوق شهروندی نداریم که این قدر باید در شهر خودمان غریب باشیم؟
کاربران چه گفتند؟ سیامک: از این ماجرا میشه یه سریال جنایی 5 فصله ساخت.
روژین اما به این ماجرا شک دارد: یک جای کار میلنگه! یعنی اینا اینهمه مدت یکی رو نداشتن سراغشون رو بگیره؟ یه چیزی نمیخونه.
دانیال هم پرسشی را مطرح کرده: یعنی چی تمام اموال؟ انتقال سند که بدون حضور در دفترخونه ممکن نیست. بانک هم همین طور.
و ویدا: هنوز منتظرم یکی بیاد این خبر رو تکذیب کنه واقعاً نمیتونم هضمش کنم.
+
آخرین اخبار ورزشی را در جامعه ورزشی آفتاب نو بخوانید.